مقابل سنگ جان. کنایه از نازک مزاج. (آنندراج). آنکه بسیار احتیاط سلامت و جان خویش کند. (امثال و حکم دهخدا) : تاجر ترسنده طبع شیشه جان در طلب نی سود بیند نه زیان. مولوی. هر شیشه جان خزینۀ اسرار عشق نیست ناموس شیشه ای است که در بار عشق نیست. صائب تبریزی (از آنندراج). رجوع به شیشه دل شود
مقابل سنگ جان. کنایه از نازک مزاج. (آنندراج). آنکه بسیار احتیاط سلامت و جان خویش کند. (امثال و حکم دهخدا) : تاجر ترسنده طبع شیشه جان در طلب نی سود بیند نه زیان. مولوی. هر شیشه جان خزینۀ اسرار عشق نیست ناموس شیشه ای است که در بار عشق نیست. صائب تبریزی (از آنندراج). رجوع به شیشه دل شود
کار خانه شیشه سازان. (آنندراج). شیشه سازی. محل شیشه گری: شیراز که پر ز شیشه گرخانه بود از باطن صاف بادۀ شیرازیست. محمدسعید اشرف (از آنندراج). رجوع به شیشه سازی شود
کار خانه شیشه سازان. (آنندراج). شیشه سازی. محل شیشه گری: شیراز که پر ز شیشه گرخانه بود از باطن صاف بادۀ شیرازیست. محمدسعید اشرف (از آنندراج). رجوع به شیشه سازی شود
کنایه از بی عقل و احمق باشد. (انجمن آرا) (ازفرهنگ اوبهی) (آنندراج) (ناظم الاطباء) : این شیشه گردنان که از این خیمۀ کبود بینام چون قرابه به گردن طنابشان. خاقانی
کنایه از بی عقل و احمق باشد. (انجمن آرا) (ازفرهنگ اوبهی) (آنندراج) (ناظم الاطباء) : این شیشه گردنان که از این خیمۀ کبود بینام چون قرابه به گردن طنابشان. خاقانی
کسی که شیشه می سازد. (ناظم الاطباء). قاروری. (ملخص اللغات حسن خطیب کرمانی) (دهار). زجاجی. زجاج. شیشه ساز. شیشه کار. آنکه شیشه سازد. آنکه آلات و ادواتی از شیشه درست کند. (یادداشت مؤلف) : صلح جدا کن ز جنگ زآنکه نه نیکو بود دستگه شیشه گر پایگه گازری. سنایی. ایمه نه بغداد جای شیشه گران است بهر گلاب طرب فزای صفاهان. خاقانی. تا که هوا شد به صبح کوزۀ ما دردریز بر سر سیل روان شیشه گر آمد حباب. خاقانی. چو در بسته باشد چه داند کسی که جوهرفروشی است یا شیشه گر. سعدی. چشمان توترک دل عاشق نتوانند با شیشه گران کار بود باده کشان را. ابوطالب کلیم (از آنندراج)
کسی که شیشه می سازد. (ناظم الاطباء). قاروری. (ملخص اللغات حسن خطیب کرمانی) (دهار). زجاجی. زجاج. شیشه ساز. شیشه کار. آنکه شیشه سازد. آنکه آلات و ادواتی از شیشه درست کند. (یادداشت مؤلف) : صلح جدا کن ز جنگ زآنکه نه نیکو بود دستگه شیشه گر پایگه گازری. سنایی. ایمه نه بغداد جای شیشه گران است بهر گلاب طرب فزای صفاهان. خاقانی. تا که هوا شد به صبح کوزۀ ما دردریز بر سر سیل روان شیشه گر آمد حباب. خاقانی. چو در بسته باشد چه داند کسی که جوهرفروشی است یا شیشه گر. سعدی. چشمان توترک دل عاشق نتوانند با شیشه گران کار بود باده کشان را. ابوطالب کلیم (از آنندراج)